
من هم سرباز سرهنگ ایلیچ بودم
نوشته: ابتهاج نوایی صدای ترمز و بوق کشدار شنیده شد. بوی لاستیک ساییدهشدهٔ روی آسفالت بلند شد. پارکینگ مرکز خرید زاگرب پر بود از خودروهای رنگووارنگ. برق آفتاب روی شیشههای آنها افتاده بود. زنان…
نوشته: ابتهاج نوایی صدای ترمز و بوق کشدار شنیده شد. بوی لاستیک ساییدهشدهٔ روی آسفالت بلند شد. پارکینگ مرکز خرید زاگرب پر بود از خودروهای رنگووارنگ. برق آفتاب روی شیشههای آنها افتاده بود. زنان…
دلنوشته را شاید بتوان مادر تمام سبکهای نوشتاری دانست. هر نویسندهای که از خود اثری بهجای گذاشته، روزی قلمی بهدست گرفته و آنچه در دلش گذشته، بیپروا بر روی کاغذ آورده است. در حقیقت، هر اثر فاخری ک…